کد مطلب:210766 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:124

تغییر فرماندار مدینه
شیخ مفید از عبدالله بن سلیمان تمیمی روایت كرده كه چون محمد و ابراهیم پسران عبدالله بن حسن بن حسن پسران عبدالله بن حسن



[ صفحه 251]



مثنی خروج كردند و كشته شدند.

منصور دوانقی شیبة بن غفال را حاكم مدینه نمود و او روز جمعه بود كه به مسجد رسید بالای منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی گفت اما بعد به درستی كه علی بن ابیطالب جمعیت مسلمانان را پراكنده ساخت و به مؤمنین جنگ كرد و امر خلافت را برای خود خواست و دیگران را از این كار محروم ساخت و خداوند هم او را از این مقام محروم ساخت و آنها كه پس از او باقی ماندند و در امر خلافت فساد می كنند اولاد او هستند و استحقاقی در امر خلافت ندارند».

این سخنان خصومت آمیز از غالب اطرافیان بی بند و بار بود كه دایه مهربان تر از مادر بودند و برای خشنودی احتمالی مافوق خود دل مردان حق را به درد می آوردند و خدا را به غضب. مردم جبون و ترسو و دنیادار هم كه احتمال منافع از دولت ها دارند ساكت مانده كتمان حقیقت كرده هیچ كس متعرض او نشد تا مردی كه به صورت فقیر و بی بضاعت بود و فقط پیراهنی در تن داشت برخاست گفت:

ما حمد می كنیم خدای را و درود و رحمت بر پیغمبر صلی الله علیه و آله خاتم النبیین و سیدالمرسلین می فرستیم.

ای فرماندار آنچه تو گفتی از نیكوئی ها در حق ما بود و آنچه بدی گفتی از صفات تو و آن كس است كه تو را بدین جا فرستاد تو سوار بر غیرمركبی شدی كه شایسته تو نیست و از غذائی خوردی كه حق تو نبود و انبان خود را از وزر و وبال پر كردی و پس از آن روی به مردم كرد گفت ای مردم مدینه می دانید چه كسی میزان عملش از او است و سبكبارتر است او كسی است كه دنیا را به آخرت بفروشد و رضای حق را به رضای خلق ترجیح دهد آن كس كه برای خشنودی مردم خدا را به غضب آورد فاسق است و با كمال شهامت در مسجد حقایقی را بر گوش مردم رسانید والی هم از منبر شرمنده فرود آمد رفت گفتند این مرد كیست گفته شد جعفر بن محمد الصادق است.